- پر گند
- بدبو پر از گند
معنی پر گند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراگنده
پراکندگی
گندیده و بد بو
بسیار بدبو، گندیده
آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند، قندان کودک، گرفتار مقید، فریفته مفتون عاشق دلباخته، متاهل دارای همسر
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
که رنگ تند دارد که سیر رنگ است مقابل کم رنگ: چای پر رنگ
آنچه پر از دود باشد: اطاق پر دود. یا قلیان پر دود. که دود بسیار از آن بر آید. یا پردود بودن، اندوهگین غمگین پر درد بودن
پراندوه
بسیار زیرک و عاقل پر عقل پر شعور مقابل کم خرد
آب گندیده وباتلاق
چیزی که پر از باد است دمیده متورم نفخ کرده توپ پر باد، متکبر مغرور پر ادعا: کله پرباد، پر از خودستایی
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
متعفن گندیده، رشوه پاره
آنکه صاحب صنابع و هنر بسیار است صاحب هنر صاحب فضیلت پر فضیلت پر فضل کثیر الفضل، پرفن پر حیله در ادا و اطوار
خردمند پر خرد، ارجمند بزرگ، پر مایه رسا بلیغ کامل، جسور دلیر: پر قوت، خودپسند مغرور متکبر، سر کش
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
خواهد پراگند بپراگنپراگننده پراگنده) -1 پاشیدن پاچیدن پریشان کردن متفرق کردن تفرقه انداختن بشولیدن پخش کردن پرت و پلا کردن تار و مار کردن نشر شت، گستردن، مشهور کردن شایع کردن، بهر سوی فرستادن، پراکنده شدن متفرق شدن نثر مقابل فراهم آمدن گرد آمدن، رفع شدن مرتفع گشتن، متلاشی شدن، یا پراگندن از گفتار. تخلف از آن یا پراگندن تخم. افشاندن آن. یا پراگندن خبر. منتشر کردن آن. یا پراگندن مال. از بین بردن و خرج کردن آن تبذیر
پر از گیاه گیاه ناک پر نبات
عمارت عالی
که گناه بسیار دارد بزه کار گناهکار اثیم، جمع پر گناهان
هرگز، مبادا، حاشا، معاذالله، پرگس، (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ک پر گست، مه چون او (قطران) یا پر گست باد، دور باد، (سخنها که گفتی تو پر گست باد، دل و جان از آن بد کنش پست باد خ) (فردوسی)
پر چین پر شکنج
درمانده و عاجز، متفرق: (از آن قصاید پر کنده دفتری کردم) (ازرقی)
حلوایی با جوز و بادام
پرزیان، پرضرر
آنکه تسخیر جن کند افسونگر جن گیر پری خوان پریسای پری افسا پری افسای، جمع پری بندان
آنکه پی و بنیاد دیوار بندد بنایی که دربستن پیهای در رفته مهارت دارد، زنجیر و پای بند ستوران
تعقیب کننده، گشتن در پی چیزی
کسی که برای تسخیر جن و پری افسون بخواند، پری افسا، پری افسای، پری خوٰان، پریسا
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن،برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
لبریز شدن، لبالب شدن،
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
پراکندن، پریشان کردن، منتشر کردن، متفرق ساختن، پاشیدن
کسی یا چیزی که بسیار آسیب و گزند برساند، پرآسیب، پرزیان، برای مثال گر آری به کف دشمن پرگزند / مکش درزمان بازدارش به بند (اسدی - ۲۴۳)